گل به انگلیسی میشود Flower (فلاوِ یا فلاوِر). اما اگر منظورتان گِل هست (گل و لای) میشه Mud (ماد). ساقه گل میشه flower stem (فلاور اِستِم) و دسته گل میشه bouquet (بوکِت) یا میشه گفت bunch of flower (بانچ به معنی دسته/گروه هست).
ضمنا بخواین به کسی بگین گلم از اونجایی که عینا در انگلیسی معادل نداره میتونین بگین my flower اما رایج تر اینه بگین sweatheart (سوییت هارت) یا مثل خودشون همون babe (بِیب) رو استفاده کنید ینی عزیزم عشقم.
عاشق گل هم میشه flower lover. در این مطلب همه نکات و عبارات درباره گل، کاربرد ان در جمله و نکات کاربردی رو توضیح می دیم. امیدوارم مثل گل باشین اما عمرتون مثل گل نباشه.
تعریف حالت «اسم» (noun) واژه Flower
1- The seed-bearing part of a plant, consisting of reproductive organs (stamens and carpels) that are typically surrounded by a brightly coloured corolla (petals) and a green calyx (sepals).
1- بخش تخمک دار یک گیاه، شامل اندام های تولید مثل (پرچم ها و برچه ها) که معمولاً با مجموعه ای از گلبرگ ها به رنگ روشن و یک کاسه گل سبز رنگ (کاسبرگ) احاطه شده است.
مثال:
- The pistil and the stamen of the flowers are the specialized organs responsible for the reproductive processes. اندام های نر و ماده گل ها اندام هایی خاص هستند که مسئول تولیدمثل آنها به شمار می روند
2-A flower together with its stalk, picked for use as a decoration. پایه نگهدارنده گل، ساقه نام دارد که از این قسمت چیده و برای تزیین کردن استفاده می شود
مثال:
- ‘a bunch of flowers’ یک دسته گل
3-The state or period in which a plant’s flowers have developed and opened. اسم جنس، وضعیت یا دوره ای که غنچه گل های یک گیاه رشد می کنند و باز می شوند
مثال:
- ‘The roses were just coming into flower’ غنچه های رز در حال شکوفایی بودند
4-Northern English informal Used as a friendly form of address, especially to a young girl or woman. در بخش های شمالی انگلستان به صورت عامیانه به عنوان لحن دوستانه ای برای نشان دادن خصوصاً یک دختر یا زن جوان به کار می رود
عبارت «the flower of» به معنی بهترین در بین یک گروه از آدم ها یا اشیا است.
- ‘He wasted the flower of French youth on his dreams of empire’ او در رویای پادشاهی خود بهترین جوان فرانسه را فدا کرد
حالت «فعل» (verb) کلمه flower
1- فعل لازم یا intransitive: به همراه (of a plant) به معنای گلکاری کردن، گل کاشتن، شکوفه زدن، گل دادن.
- ‘Michaelmas daisies can flower as late as October’ بابونه های مایکلماس تا ماه اکتبر گل می دهند
2- فعل متعدی یا transitive: به معنای تحریک کردن یک گیاه برای گل دادن، قرار داشتن یا قرار گرفتن در یک وضعیت پیشرفت بهینه، پیشرفت کامل و جامع.
- ‘she flowered into as striking a beauty as her mother’ او تمام تلاش خود را به کار بست تا به زیبایی مادر خود برسد
ریشه واژه flower
«flour» در زبان انگلیسی میانه (زبان انگلیسی بین حدود 1100 تا 1500 میلادی)، «flour» و «flor» در فرانسوی قدیم، «flos» و «flor-» در زبان لاتین. املای اصلی این واژه تا اواخر قرن هفدهم فقط در معنای واقعی کلمه (دانه های روییدنی از زمین) استفاده می شد.