عشق در انگلیسی می شود Love و عشق من میشه my love و خدای عشق میشه God of love. انواع عشق در انگلیسی شامل اینهاست:

  • Platonic love به معنی عشق افلاطونی
  • Enduring love به معنی عشق ماندگار
  • Eternal love به معنی عشق ابدی
  • family love به معنی عشق خانوادگی
  • Romantic love به معنی عشق رمانتیک
  • Universal love به معنی عشق فراگیر
  • Obsessive love به معنی عشق افراطی
  • Unconditional love به معنی عشق بی قیدوشرط
  • Self-love هم یعنی عشق به خود

 

Love در جایگاه فعل

1-To like another adult very much and be romantically and sexually attracted to them, or to have strong feelings of liking a friend or person in your family:   دوست داشتن یک فرد بزرگسال که از نظر جنسی جذبش شوید یا این که احساسات و علاقه شدیدی نسبت به یک دوست یا اعضای خانواده داشته باشید/ دوست داشتن

  • I love you.   عاشقت هستم
  • Last night he told me he loved me.   دیشب او به من گفت که عاشق من است
  • I’ve only ever loved one man.   من تا به حال فقط عاشق یک مرد بوده ام
  • I’m sure he loves his kids.   من مطمئنم او عاشق بچه هایش است

مترادف ها در حالت فعل

Adore   عشق ورزیدن

  • He absolutely adores his wife.   او کاملا به زنش عشق می ورزد

dote on   شیفته و واله کسی بودن

  • She dotes on her grandkids.   او شیفته نوه هایش است

be crazy about   دیوانه کسی یا چیزی بودن

  • I’m just crazy about our new daughter –in -law – she’s perfect for our son.   من دیوانه عروس جدیدمان هستم ، او برای پسرم خیلی مناسب است

be mad about   دیوانه چیزی بودن

  • He’s absolutely mad about his new boyfriend.   او بدون شک دیوانه دوست پسرِ جدیدش است

be in love   عاشق بودن

  • I think I’m in love with her.   من فکر می کنم عاشق او هستم

مثال ها در حالت فعل

  • You may love someone without necessarily wanting to marry them.   می شود عاشق کسی باشی بدون این که لازم باشد با او ازدواج کنی
  • He said he would always love her.   او گفت همیشه عاشق دخترِ است
  • I think Phil has to face the fact that she no longer loves him.   من فکر می کنم فیل باید با این واقعیت که او دیگر عاشقش نیست، رو به رو شود
  • She faces the dilemma of disobeying her father or losing the man she loves.   او با دو راهی زیر نافرمانی از پدرش یا از دست دادن مردی که دوستش دارد، رو به رو است
  • When I tried to tell her that I loved her it just came out all wrong.   وقتی سعی کردم به او بگویم که دوستش دارم، اوضاع آنطور که می خواستم پیش نرفت

کلمات و عبارات مرتبط در حالت فعل

  • Absence   نبودن/ غایب بودن
  • absence makes the heart grow fonder   دوری علاقه را شدیدتر می کند
  • Adoring   دوست داشتنی
  • Adoringly   از روی تحسین
  • Adorkable   چیزی یا کسی که از نظر اجتماعی دلپذیر نیست ؛ اما یک جوری است که شما را عاشقِ خود می کند
  • Dear   عزیز
  • Ever – loving   تا ابد دوست داشتنی
  • fall for sb   عاشق کسی شدن
  • fall in love   عاشق شدن
  • feelings for sb   حس داشتن نسبت به کسی
  • Fondly   از روی علاقه
  • Gaga   شیفته

2- To like something very much:   چیزی را خیلی دوست داشتن

  • She loves animals.   او حیوانات را دوست دارد
  • I absolutely love chocolate.   من واقعا عاشق شکلات هستم
  • He really loves his job.   او واقعا شغلش را دوست دارد
  • I love skiing.   من اسکی کردن را دوست دارم. ( فعل با ing می آید )

مترادف ها در حالت فعل

Enjoy   لذت بردن

  • Enjoy your meal!   از غذایت لذت ببر

enjoy yourself   خوش گذراندن

  • He’s enjoying himself at his job.   او با کارش خوش است و اوقات خوشی را می گذراند

Like   دوست داشتن

  • I like hiking a lot.   من کوهپیمایی را خیلی دوست دارم

Relish   لذت بردن از/ خوش آمدن از چیزی

  • Jonathan always relishes a challenge.   جاناتان همیشه از چالش خوشش می آید

lap up   با شوق و ذوق پذیرفتن

  • He lapped up all the attention they gave him.   او از تمام توجهی که آن ها به او می کردند؛ با جان و دل استقبال می کرد

Think the world of someone   نسبت به کسی عشق و علاقه ای زیاد احساس کردن

  • Annabel’s like a daughter to him – he thinks the world of her.   آنابل مثل دخترش است اما او حس می کند که دوستش دارد

Have a soft spot for someone   نسبت به کسی مهر و محبت داشتن

  • I’ ve always had a soft spot for Rebecca ever since she was tiny.   من همیشه به ربکا، حتی وقتی کوچک بود، علاقه داشتم

Love‌ در جایگاه اسم

1-The feeling of liking another adult very much and being romantically and sexually attracted to them, or strong feelings of liking a friend or person in your family:   حس دوست داشتن یک نفر به صورت بسیار شدید و عاشقانه و از نظر جنسی جذبش شدن، یا حس شدید دوست داشتن نسبت به یک دوست یا اعضای خانواده / عشق

  • I’ve been seeing him over a year now. Is it love?   من او را بیشتر از یک سال است که دارم می بینم. آیا این عشق است
  • Children need to be shown lots of love.   به بچه ها باید محبت زیادی داده شود
  • I’m seeing Laura next week . Oh, please give her my love.   من لارا را هفته آینده می بینم. اوه ! لطفا بگو به او علاقه دارم
  • Maggie asked me to send her love to you and the kids   مگی از من خواست تا به تو و بچه ها پیام عشقش را برسانم
  • How’s your love life?   زندگی عاشقانه ات چگونه است؟

مترادف ها در حالت اسم

Adoration   عشق آمیخته با احترام

  • She described her complete adoration of her brother.   او از عشقی که به برادرش داشت، تعریف کرد

Romance   عاشقانه و رُمانتیک

  • Their relationship was nothing but romance and bliss.   رابطه آن ها چیزی جز داستان عاشقانه و خوشی نبود

Passion   شور و حرارت

  • The passion had gone out of their relationship.   شور و اشتیاق از رابطه آن ها رفته است

Infatuation   شیدایی

  • No one expected their infatuation with each other to last.   هیچ کس انتظار نداشت دلباختگی آن ها به هم؛ ادامه داشته باشد

Crush   عشق زودگذر/ خاطرخواهی

  • He had a crush on his French tutor.   او خاطرخواه مربی فرانسه اش شده بود

2- A person that you love and feel attracted to:   شخصی که دوستش دارید و جذبش می شوید/ دلبر / عشق

  • He was the love of my life   او عشقِ زندگیِ من است
  • She was my first love.   او اولین عشق زندگی من بود

3- used as a friendly form of address:   روش صمیمانه خطاب کردن / دلبرم / جانم

  • You look tired, love.   تو خسته به نظر میایی، جانم
  • That’ll be four pounds exactly , love.   دقیقا 1.8 کیلوگرم خواهد بود، عشقم

4- used before your name at the end of letters, cards, etc. to friends or family:   قبل از نام و در پایان نامه ها، کارت پستال ها برای دوستان یا اعضای خانواده کاربرد دارد

  • See you at Christmas . Love, Kate.   کریسمس می بینمت. با عشق، کیت

5- Strong liking for:   علاقه شدید نسبت به چیزی

  • I don’t share my boyfriend’s love of cooking.   من علاقه شدید دوست پسرم به آشپزی را با کسی در میان نمی گذارم

6- something that you like very much:   چیزی که بیش از حد دوستش دارید/ چیز مورد علاقه تان

  • Music is one of her greatest loves.   موسیقی یکی از بزرگ ترین عشق های او است
  • She never hid her love of diamonds.   او هیچ وقت عشقش به الماس را پنهان نکرد
  • Food is my greatest love .  غذا بزرگ ترین عشق من است
  • Opera was my first love.   اپرا اولین عشقِ من است

کلمات مرتبط در حالت اسم

Affection   علاقه

Attached   علاقه مند / دلبسته

be a glutton for sth   علاقه بسیار زیادی نسبت به چیزی

be a hit with sb   مورد توجه و علاقه کسی قرار گرفتن

Dig   دوست داشتن

gravitate towards/to sth/sb   به سوی چیزی یا کسی کشیده شده

grow on sb   کم کم به چیزی علاقه مند شدن

have a lot of time for sb   از سر علاقه وقت زیادی برای کسی گذاشتن

have a thing about sth / sb   احساس بسیار عمیقی نسبت به کسی داشتن

lick your lips   از فکر کردن به چیزی لذت بردن

7- (in tennis ) the state of having no points:   در تنیس حالتی که هیچ امتیاز به دست نیامده است

  • The score now stands at 40–love   امتیاز حالا 40 به 0 است

نمونه جملات دیگر با کلمه Love

  • The question presented is who suffers more, the one whose loved one is dead or the one whose love is unrequited.   سوال مطرح شده این است که چه کسی بیشتر رنج می برد، کسی که معشوقش مرده یا کسی که عشقش بی نتیجه مانده است و به هم نرسیده اند
  • Although she ultimately returns his love, duty and glory take precedence.   با این که او در نهایت عشقش را برمی گرداند، اما وظیفه شناسی و عزت اولویت دارد
  • Here the final overcoming of obstacles and declaration of equality takes the form of a rococo interchangeability of persons in the love relationships.   در این جا غلبه نهایی بر موانع و اعلام برابری، شکل مبادله روکوکویی افراد در روابط عشقی به خودش می گیرد
  • There were dual aspects to these roles : regulated discipline and loving advisorship.   این نقش ‌ها جنبه‌ های دوگانه داشت : نظم و انضباط قانونمند و مشاوره عاشقانه
  • After a long period of not seeing a partner’s behaviour as loving, one may say that she no longer believes that he loves her.   بعد از مدت ها ندیدن رفتار محبت آمیز از سمت شریک زندگی، ممکن است یکی بگوید که او دیگر باور ندارد که دوستش دارد
  • It therefore perfectly illustrates the fact that exiles love to write their own history.   پس کاملا این واقعیت را نشان می دهد که تبعیدی ها عاشق نوشتن سرگذشت شان هستند
  • As for the soul, love for eternal things can kindle fire within it and dry the humors of carnal desire that corrupt it.   در مورد روح، عشق به چیز های ابدی می تواند آتشی را در درونش افروخته و چشمه طنز تمایلات شهوانی که باعث فسادش می شود را خشک کند

word image 68