خجالتی به انگلیسی می شود shy (شای) خجالت کشیدن (مثلا از خودت خجالت بکش) میشه be ashamed مثلا به یکی بگین خجالت بکش be ashamed of yourself ضمنا زن خجالتی میشه shy woman و دختر خجالتی میشه shy girl و پسر خجالتی میشه shy boy مرد خجالتی میشه shy man. ضمنا من خجالتی نیستم به انگلیسی میشه I’m not shy من خجالتی هستم میشه I’m shy و ضمنا متضاد واژه خجالت در انگلیسی (یعنی پر رو) میشه bold یا confident یا outgoing. ضمنا درون گرا میشه introversion و مخالفش که برون گرا هست میشه extroversion.
اما واژه خجالت یا خجالتی بودن نکاتی هم دارد که در این مطلب نکات گرامری، روش استفاده در جمله، هم خانواده ها و چند حقیقت خفن در انتهای مطلب آموزش می دهیم.
شکل های مختلف واژه: صفت تفضیلی (comparative): shyer (خجالتی تر)، صفت عالی (superlative): shyest (خجالتی ترین)، حال ساده سوم شخص مفرد (3rd person singular): shies (خجالت می کشد)، شکل استمراری (present participle): shying (در حال خجالت کشیدن)، گذشته ساده (past tense) و شکل سوم فعل (اسم مفعول) (past participle): shied (خجالت کشید).
کاربرد «shy» به عنوان صفت
- A shy person is nervous and uncomfortable in the company of other people. فرد خجالتی کسی است که از بودن در جمع دیگران ناراحت و مضطرب می شود
مثال:
- She was a shy, quiet-spoken girl. او دختر خجالتی و کم حرفی است
- She was a shy and retiring person off-stage او دختر کمرویی است و پشت صحنه با کسی گرم نمی گیرد
- He is painfully shy of women. [+ of] او مردی خجالتی است و به سختی با خانمها صحبت می کند
مترادف ها: واژه های timid (کمرو)،self-conscious (خجالتی)،bashful (با حیا)،reserved (تو دار) نزدیک ترین مترادف ها به واژه «shy» هستند.
شکل قیدی: shyly (معمولاً به همراه فعل)
مثال:
- The children smiled shyly. بچه ها لبخند محجوبانه ای زدند
اسم غیر قابل شمارش (UNCOUNTABLE NOUN): shyness
مثال:
- Eventually he overcame his shyness. او سرانجام بر خجالتش غلبه کرد
مترادف ها: واژه های timidity (کمرویی)،self-consciousness (خجالت)،bashfulness (محجوبیت) و modesty (حیا) نزدیک ترین مترادف ها به واژه «shy» هستند.
حالت وصفی کلمه shy
زمانی که گفته می شود شخصی از انجام کاری خجالت می کشد (shy of doing something) به این معناست که او به دلیل اینکه از عواقب کار می ترسد، نمی خواهد آن را انجام دهد.
مثال:
- You should not be shy of having your say in the running of the school. [+ of] نباید از اجرای برنامه در مدرسه خجالت بکشید
مترادف ها: واژه های cautious (محتاط)، wary (دو به شک، نگران)، hesitant (مردد) و suspicious (بد گمان) نزدیک ترین مترادف ها به واژه shy هستند.
کاربرد shy به عنوان فعل (verb)
وقتی گفته می شود یک اسب رم می کند (shies) به این معناست که حیوان از چیزی ترسیده است و یکباره از مسیر خود منحرف می شود.
مثال:
- Llewelyn’s stallion shied as the wind sent sparks flying. [verb] اسب لولین با دیدن گردباد ترسید و رم کرد
مترادف ها: واژه های recoil (عقب نشستن)، flinch (شانه خالی کردن)، draw back (به عقب برگشتن) و start (رم کردن) نزدیک ترین مترادف های شکل فعلی واژه shy هستند.
اصطلاحاتی که در آنها از shy استفاده می شود
1- ضرب المثل: once bitten, twice shy (آدم عاقل دوبار از یک سوراخ گزیده نمی شه)
2- اصطلاح: to fight shy (اجتناب از ملاقات یا مقابله با کسی)
3- اصطلاح: shy of (کمتر از، قدری کمتر از، اندکی کمتر، نزدیک به)
حالت فعل مرکب (Phrasal verbs) shy
- shy away from طفره رفتن از انجام کاری
شکل پسوندی shy
پسوند «-shy» به یک اسم اضافه می شود و حالت وصفی به آن می دهد و در توصیف شخصی به کار می رود که چیزی یا کاری را دوست ندارد و سعی می کند از آن دوری کند. مثلاً وقتی به شخصی «camera-shy» گفته می شود به این معناست که آن شخص از قرار گرفتن جلوی دوربین و عکس گرفتن خوشش نمی آید و خجالت می کشد.
- …camera-shy red deer. گوزن قرمز دوربین گریز
- The publicity-shy singer spoke frankly in his first interview in three years. خواننده تبلیغ گریز در اولین مصاحبه اش بعد از سه سال، با صدای بلند فریاد کشید