یکی از مهمترین بخش های یادگیری زبان مربوط به اصطلاحات روزمره است. در مطلب امروز گفتگوی ملل اصطلاحات مربوط به رخت خواب در انگلیسی را آموزش خواهیم داد.

پتو به انگلیسی می شود Blanket و بالش میشه Pillow پس بالش و پتو میشه Pillow and blanket و روتختی به انگلیسی میشه bedspread یا bedcover ضمنا پتو مسافرتی به انگلیسی میشه Travel Blankets و لحاف رو هم میگن quilt (کوِلت). در این مطلب تعاریف مختلف واژه blanket به معنی پتو، روش کاربرد در جمله، مثالهای مختلف و همه نکات کاربردی را توضیح می دهیم.

اصطلاحات مربوط به رخت خواب در انگلیسی – Blanket در جایگاه اسم

1-A : A large usually oblong piece of woven fabric used as a bed covering  یک تکه پارچه بزرگ غالبا مستطیل شکل که به عنوان روکش تخت استفاده می شود

B: A similar piece of fabric used as a body covering  چیزی شبیه پارچه که به عنوان روکش بدن استفاده می شود

  • A horse blanket  روکش اسب (رو انداز اسب)

2- Something that resembles a blanket  چیزی که شبیه پتو باشد/ لایه

  • a blanket of fog  یک لایه ای از مه
  • a blanket of gloom  پوششی از تاریکی

3- A rubber or plastic sheet on the cylinder in an offset press that transfers the image to the surface being printed

3- یک ورق لاستیکی یا پلاستیکی روی سیلندر در دستگاه پرس افست که تصویر را به سطح چاپ شده منتقل می کند.

مترادف ها:

  • Cloak  ردا / شنل
  • Cope  ردا
  • Cover  رویه/ روپوش/ جلد
  • Coverture  پوشش/ رو انداز
  • Curtain  پرده/ لایه
  • Hood  کلاهک/ روسری / سر پوش
  • Mantle  پوشش/ ردا / شنل
  • Mask  لفافه/ روبند
  • Pall  حائل/ پرده
  • Robe  جامه/ ردا
  • Shroud  پوشش/ لفافه
  • veil  رُخپوش/ چادر

مثال:

  • It’s going to get cold tonight so you may need extra blankets.

امشب قرار است سرد شود، پس احتمالا به پتوی اضافی نیاز پیدا می کنید.

  • A blanket of fog concealed the view of the harbor.

پوششی از مه جلوی دید بندر را گرفته بود.

Blanket در جایگاه فعل

1-To cover with or as if with a blanket  پوشاندن با پتو یا مثل پتو

  • New grass blankets the slope  چمن جدید شیب را می پوشاند

2- A: To cover so as to obscure, interrupt, suppress, or extinguish  پوشاندن به منظور مخفی کردن، خاموش کردن یا خفه کردن

  • Blanket a fire with foam  آتش را با کف خاموش کن

B: To interrupt the smooth flow of wind to  قطع جریان ملایم باد

D : To cause to be included  مشمول شدن/ تحت پوشش قرار گرفتن

  • Automatically blanketed into the program  به طور خودکار جز برنامه شد
  • Towns blanketed into the district  شهر ها به منطقه اضافه شدند

مترادف ها

  • Carpet  پوشاندن (با کف پوش)
  • Coat  روکش کردن
  • Cover  پوشاندن
  • Overlay  روی هم قرار دادن
  • Overlie  روی چیزی قرار گرفتن/ خوابیدن
  • Overspread  پهن شدن / سرتاسر را پوشاندن
  • Sheet  ملافه کردن/ گستردن

مثال:

  • Ice was blanketing the bay.  یخ داشت روی خلیج را می پوشاند
  • The fields were blanketed with flowers.  مزارع با گل ها پوشانده شده بودند

Blanket در جایگاه صفت

1-Effective or applicable in all instances or contingencies  موثر یا قابل در تمام موارد یا رویداد های احتمالی / همه جانبه

  • Blanket rules  اصول کلی و همه جانبه
  • A blanket ban on all private collecting of ivory could result in the confiscation and destruction of many historically important pieces of work.  ممنوعیت کلی جمع آوری اختصاصی عاج می تواند منجر به مصادره و نابودی بسیاری از آثار مهم تاریخی شود

2- Covering all members of a group or class without individual apportionment  پوشش همه اعضای یک گروه یا دسته بدون تقسیم بندی فردی/ جامع

  • Blanket insurance coverage  پوشش بیمه جامع
  • We are calling for a five per cent blanket wage reduction for all city hall staffers …  ما خواستار کاهش پنج درصدی دستمزد همه کارکنان شهرداری هستیم

مترادف ها:

  • Across – the – board  همه/ سرتا سر
  • Broad-brush  کلی/ بدون جزئیات
  • Common  عام / عمومی/ همگی
  • General  همگانی/ عمومی
  • Generic  کلی
  • Global  سراسری
  • Overall  سر تا سر/ کلا
  • Universal  جامع/ کلی

مثال:

  • A blanket amnesty for all illegal aliens  عفو عمومی برای تمام اتباع خارجی غیر قانونی
  • A blanket ban on use of the chemical  ممنوعیت سرتاسری استفاده از مواد شیمیایی