داستان کوتاه فرانسوی
خواندن متن کوتاه به زبان فرانسه و به طور کلی خواندن داستان کوتاه فرانسوی مزایای متعددی در یادگیری زبان فرانسوی دارد شما می توانید واژگان خود را تقویت کنید، به چشم خود برای شناسایی ساختارهای نوشتاری آموزش دهید. شیوه نگارش و دستور زبان را خوب درک کنید و همه اینها در یک زمان انجام می شود. در حالی که داستان های جالب می خوانید، می توانید فرانسه هم یاد بگیرید !
پس اگر می خواهید فرانسوی را سریعتر یاد بگیرید؟ تکست کوتاه به زبان فرانسه بخوانید! در اینجا چند داستان کوتاه فرانسوی است که برای مبتدیان کاملا عالی است. این متون بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ کلمه هستند و در آنها از کلمات بسیار ساده استفاده شده، بنابراین می توانید به راحتی آنها را بخوانید.
چند نمونه داستان کوتاه فرانسوی:
داستان کوتاه فرانسوی شماره ۱:
Des adieux pas comme les autres
Ce soir, Simon, Aurélie, Béatrice, Quentin et moi allons organiser une fête de départ pour notre amie américaine Kate avant de l’accompagner à l’aéroport demain matin.
Pour l’instant, elle est en train de faire un dernier tour des boutiques de souvenirs avec Cécile et elle n’est au courant de rien. Après six mois passés en Bretagne, elle doit bien acheter des cadeaux pour ses amis et sa famille qui l’attendent à San Francisco, aux États-Unis.
Quentin : – Bon, vous voulez le faire ici ou autre part qu’à la maison?
Aurélie : – Je crois que c’est mieux de l’emmener dans un restaurant ou un bar qu’elle ne connaît pas. Aujourd’hui, c’est sa dernière chance de découvrir un nouvel endroit en Bretagne.
Simon : – Moi aussi je pense que c’est mieux de le faire loin de la maison. Mais comme ça va être son dernier souvenir de son séjour ici, je propose de partir à la plage, d’emmener nos guitares et d’allumer un feu de camp.
Béatrice : – Ah! Quentin a un télescope chez lui! On peut s’amuser à observer les étoiles aussi.
Moi : – Oh c’est une magnifique idée! Kate va adorer ça, elle est passionnée d’astronomie!
Aurélie : – Je ne suis pas d’accord. Le ciel est nuageux et il va peut-être pleuvoir. On doit trouver une meilleure idée.
Moi : – Mais non! La météo dit qu’il va peut-être y avoir du vent mais pas de pluie.
Simon : – Oui allez! On va s’amuser! Et même s’il pleut, on peut toujours cacher tout le matériel dans le coffre de la voiture et partir se baigner. Il n’y a pas mieux que de se baigner sous la pluie!
Béatrice : Je suis d’accord! Alors vite vite, on se prépare!
ترجمه فارسی :
خداحافظی مثل هیچکس دیگر
امشب، سیمون، اورلی، بئاتریس، کوئنتین و من قصد داریم برای دوست آمریکایی خود کیت یک مهمانی خداحافظی برگزار کنیم تا فردا صبح او را در فرودگاه همراهی کنیم. در حال حاضر، او دارد آخرین گردش خود را در مغازه های سوغات فروشی با سیسیل انجام می دهد و هیچ چیز نمی داند. پس از شش ماه اقامت در بریتنی، او باید برای دوستان و خانواده خود که در سانفرانسیسکو ایالات متحده منتظر او هستند هدیه بخرد.
کوئنتین: – خوب، آیا می خواهید این کار را در اینجا یا جایی غیر از خانه انجام دهید؟
اورلی: – فکر می کنم بهتر است او را به رستوران یا بارهایی که نمی شناسد ببرید. امروز آخرین فرصت او برای کشف یک مکان جدید در بریتانی است.
سیمون: – من هم فکر می کنم بهتر است این کار را در خارج از خانه انجام دهید. اما از آنجا که این آخرین خاطره او از زمان حضورش در اینجا خواهد بود، پیشنهاد می کنم به ساحل برویم، گیتارهایمان را برداریم و آهنگ بزنیم.
بئاتریس: – آه! کوئنتین در خانه تلسکوپ دارد! مشاهده ستارگان نیز می تواند سرگرم کننده باشد.
من: – اوه، این ایده فوق العاده ای است! کیت این را دوست خواهد داشت، او عاشق ستاره شناسی است!
اورلی: – من موافق نیستم. آسمان ابری است و ممکن است باران ببارد. ما باید ایده بهتری پیدا کنیم.
من: نه! پیش بینی هواشناسی می گوید ممکن است باد باشد اما باران نیاید.
سیمون: – بله بیا! به ما خوش خواهد گذشت! و حتی اگر باران ببارد، باز هم می توانید قایق های بادبانی را در صندوق عقب ماشین قایم کرده و برای شنا بروید. هیچ چیز بهتر از شنا کردن زیر باران نیست!
بئاتریس: موافقم! بنابراین زود باشید، زو دباشید، بیایید آماده شویم!
داستان کوتاه فرانسوی شماره ۲
célébration du nouvel an
Le soir du 31 décembre, partout dans le monde, on fête le nouvel An. À Paris, après avoir réveillonnés, des centaines de milliers de gens se rendent sur les Champs-Élysées. Un spectacle de son et lumière est projeté sur l’Arc de Triomphe. Ce spectacle peut être admiré depuis la Place de l’Étoile et l’avenue des Champs-Élysées. Juste avant minuit, les dernières secondes de l’année sont décomptées. Dix, neuf, huit, sept, six, cinq, quatre, trois, deux, un… Puis c’est l’explosion de joie. Les gens se souhaitent la bonne année en s’embrassant, en se téléphonant et s’envoyant des messages. Enfin, les yeux se tournent vers le ciel, les visages se ravissent: le feu d’artifice vient clôturer la soirée en illuminant la nuit.
جشن سال نو
عصر 31 دسامبر، سال نو در سراسر جهان جشن گرفته می شود، در پاریس، پس از بیدار شدن، صدها هزار نفر به شانزه لیزه می روند. یک نمایش صدا و نور در Arc de Triomphe برنامه ریزی شده است. این نمایش را می توانید از Place de l’Étoile و Avenue des Champs-slysées تحسین کنید. درست قبل از نیمه شب، آخرین ثانیه های سال شمارش می شود. ده، نه هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه، دو، یک … سپس انفجار شادی است. مردم سال نو را با بوسه، بغل و پیامک به یکدیگر تبریک می گویند. سرانجام، چشم ها به آسمان می چرخند، چهره ها خوشحال می شوند: آتش بازی با روشن کردن شب به پایان می رسد.
داستان کوتاه فرانسوی شماره ۳
Je voudrais vous parler d’un livre que j’ai beaucoup aimé. C’est un roman qui n’est pas très connu. C’est l’histoire d’un homme qui cherche ses racines. Il retourne dans la ville où il a vécu et où il a ses premiers souvenirs d’école. Il rencontre alors des gens qui ont connu ses parents. Ces gens, qu’il ne reconnaît pas, l’aident à retrouver son passé. Il continue sa recherche jusqu’au moment où il rencontre une femme qui était finalement sa soeur.
من می خواهم در مورد کتابی که بسیار دوست داشتم برای شما بگویم. این رمانی است که چندان شناخته شده نیست. داستان مردی است که ریشه های خود را جستجو می کند. او به شهری که در آن زندگی می کرد برمی گردد و اولین خاطرات خود را از مدرسه در آنجا دارد. سپس با افرادی آشنا می شود که پدر و مادرش را می شناسند. این افراد که او را به رسمیت نمی شناسد به او کمک می کنند تا گذشته خود را پیدا کند. او جستجوی خود را ادامه می دهد تا اینکه با زنی آشنا می شود که نهایتا خواهرش بود.
داستان کوتاه فرانسوی شماره ۴
Lettre
Cher Lucas, Je t’écris de chez mes grands-parents à l’Aigle en Normandie où je passe de super vacances depuis maintenant une semaine. Ici, il fait beau et chaud. On a de la chance! J’en profite pour me baigner à la rivière avec mes cousins presque tous les jours! Au programme des activités, on a: randonnées, baignade à la rivière, pique-nique en famille, équitation et travail à la ferme.
Mes grands-parents possèdent 11 poules, 1 coq, 2 cochons, 5 canards, 2 chiens, 3 chats et 1 poney. Il faut du temps et du courage pour soigner toute cette ménagerie!
En plus des animaux, il faut aussi s’occuper du potager de mon papy. Nous avons beaucoup de chance de pouvoir manger des légumes frais du jardin tous les jours: salade, tomates, carottes, chou, radis, pommes de terre,… Il y a aussi quelques arbres fruitiers comme un cerisier, un pommier, un abricotier,… mais aussi des fraisiers: je me régale et je fais le plein de vitamines!
J’espère que tu passes de bonnes vacances à Limoges. Je te dis à très bientôt pour une rentrée des classes en pleine forme! Mes amitiés,Pierre.
نامه
لوکاس عزیز، من از پدربزرگ و مادربزرگم در l’Aigle در نورماندی برای شما می نویسم، جایی که من الان یک هفته است تعطیلات خوبی را گذرانده ام. اینجا هوا خوب و گرم است. ما خوش شانس هستیم! من از این فرصت استفاده می کنم و تقریباً هر روز با عموزاده هایم در رودخانه شنا می کنم! در برنامه کارهام، پیاده روی، شنا در رودخانه، پیک نیک خانوادگی، اسب سواری و کار در مزرعه داریم.
پدربزرگ و مادربزرگم دارای ۱۱ مرغ، ۱ خروس، ۲ خوک، ۵ اردک، ۲ سگ، ۳ گربه و ۱ اسب هستند. برای مراقبت از این همه جانور نیاز به زمان و شجاعت است!
علاوه بر حیوانات، ما باید از باغ سبزی پدربزرگم نیز مراقبت کنیم. ما بسیار خوش شانس هستیم که می توانیم هر روز سبزیجات تازه از باغ بخوریم: کاهو، گوجه فرنگی، هویج، کلم، تربچه، سیب زمینی، … همچنین برخی از درختان میوه مانند درخت گیلاس، سیب و زردآلو وجود دارد. … حتی توت فرنگی: من خیلی خوش می گذرانم و خودم را پر از ویتامین می کنم!
امیدوارم تعطیلات خوبی را در لیموج گذرانده باشید. به زودی شما را زمان بازگشت به مدرسه در وضعیت عالی می بینیم! دوست های من، پییر.
داستان کوتاه فرانسوی شماره ۵
Marché
Clément et Manon ont très faim et la pendule du salon sonne midi. Ils décident d’aller au marché pour acheter les ingrédients qu’ils vont cuisiner.
Ils ont besoin d’une salade verte, de 6 tomates, de 3 œufs, de crème fraiche et de jambon. Ils vont cuisiner une quiche lorraine pour le repas.
C’est le plat préféré de Manon. Mais le marché est loin de leur maison et ils ne peuvent pas y aller à pied. Ils prennent donc leur voiture rouge et conduisent jusqu’à la place du village.
Manon et Clément sortent de leur voiture et achètent ce dont ils ont besoin pour cuisiner la quiche lorraine. Ils mettent tous leurs achats dans un grand sac puis, ils rentrent dans leur maison. Une heure plus tard, Clément et Manon dégustent leur déjeuner bien mérité!
بازار
کلمنت و مانون بسیار گرسنه هستند و ساعت اتاق نشیمن به ظهر می زند. آنها تصمیم می گیرند برای خرید موادی که قرار است بپزند به بازار بروند.
آنها به یک کاهو سبز، ۶ گوجه فرنگی، ۳ تخم مرغ، خامه ترش و ژامبون احتیاج دارند. آنها قصد دارند یک کیک لورن برای غذا بپزند.
این غذای مورد علاقه مانون است. اما بازار از خانه آنها دور است و نمی توانند تا آنجا قدم بزنند. بنابراین آنها ماشین قرمز خود را برمیدارند و به سمت میدان روستا حرکت می کنند.
مانون و کلمنت از ماشین پیاده می شوند و آنچه را که برای پختن کیک لورن نیاز دارند می خرند. آنها تمام خریدهای خود را در یک کیسه بزرگ قرار داده و سپس به خانه خود برمی گردند. یک ساعت بعد، کلمنت و مانون از ناهار شایسته خود لذت می برند!
دیدگاهتان را بنویسید