اصطلاحات ورزشی در انگلیسی
اصطلاحات ورزشی در انگلیسی مطلب امروز گفتگوی ملل برای شما عزیزان است. همراه ما باشید.
ورزش حرفه ای مثل فوتبال، والیبال و … به طور کلی می شود Sport اما وقتی منظورتان ورزش یا تمرین ورزشی روزانه است مثلا تمرینات ورزشی یا هر نوع ورزشی که شامل یک سری حرکت است از Exercise (اِکسِرسایز) استفاده می کنیم. ورزشی هم می شود athletic یا sporty. شروع ورزش به انگلیسی میشه Start exercising و عاشق ورزش میشه sport lover و به وقت ورزش میشه The time of exercise و تمرین ورزش هم همون Exercise هست. ضمنا من هر روز صبح ورزش میکنم میشه I exercise every morning و رشته ی ورزشی به انگلیسی میشه sport field و باشگاه به انگلیسی هم میشه Gym (جیم) هم میشه sport club بکار برد اما بکار بردن club به تنهایی اشتباهه چون ده ها معنی دیگه داره خود کلاب.
نکات و حقایق فوق العاده جالب در انتهای مطلب را از دست ندهید.
اصطلاحات ورزشی در انگلیسی – Exercise به عنوان اسم
1-Physical activity that you do to make your body strong and healthy: فعالیت فیزیکی که انجام می دهید تا بدن تان را قوی و سالم کند
- Swimming is my favourite form of exercise. شنا ورزش مورد علاقه من است
- You really should take more exercise. تو واقعا باید بیشتر ورزش کنی
- I do stomach exercises most days. من اکثر روز ها ورزش شکم انجام می دهم
- Regular exercise reduces the risk of coronary heart disease. ورزش منظم خطر بیماری کرونری قلب را کاهش می دهد
- This exercise is designed to develop the shoulder and back muscles. این ورزش برای تقویت عضلات کتف و شانه طراحی شده است
- Eat healthily and take plenty of exercise. سالم غذا بخورید و کلی ورزش کنید
- I haven’t done much exercise all week, so I think I’ll go for a jog this morning. من کل هفته خیلی ورزش نکرده ام، بنابراین فکر کنم امروز صبح برای پیاده روی بروم
- A good diet and plenty of exercise will help you to keep your body healthy. رژیم غذایی خوب و ورزش فراوان به شما کمک خواهد کرد تات بدن تان را سالم نگه دارید
کلمات و عبارات مرتبط
- Aerobic ایروبیک/ ورزش هوازی
- Anti-Gravity yoga یوگای بی وزنی (نام دیگر اریال یوگا)
- Aquarobics ایروبیک آبی
- Bench نیمکت ذخیره
- Jog تند راه رفتن
- jog trot دویدن آهسته و یکنواخت
- jumping jack حرکت پروانه
- Kegel exercise تمرین کگل
- Loosen نرم کردن
- resistance training ورزشهای استقامتی
- Sweat عرق کردن
- triceps dip حرکت دیپ عضله سه سر
- upward-facing dog حرکت سگ سر به سمت بالا (یوگا)
- warm down سرد کردن بدن
- Weightlifter وزنه بردار
- Workout ورزش/ تمرین سخت
- Ships from eight navies will be taking part in an exercise in the Pacific to improve their efficiency in combat. چند کشتی از 8 نیروی دریایی در این مانور اقیانوس آرام شرکت خواهند کرد تا عملکردشان در جنگ را تقویت کنند
- It would be a useful exercise for you to say the speech aloud several times. سخنرانی کردن چند بار با صدای بلند می تواند تمرین خوبی برای تان باشد
- an exercise in public relations تمرینی برای روابط عمومی
3- A short piece of written work that you do to practise something you are learning: قطعه کوتاهی از نوشته مکتوب که شما از روی آن می نویسید تا چیزی که یاد می گیرید را تمرین کنید / مشق/ تکلیف
- The book has exercises at the end of every chapter. این کتاب در پایان هر فصل، یک سری تکلیف دارد
- These mental exercises are designed to encourage creative thinking. این مشق های ذهنی برای تقویت تفکر خلاقانه طراحی شده است
- Today we’re going to work on an exercise that aims to improve your interpersonal skills. امروز قصد داریم روی تمرینی کار کنیم که هدفش تقویت مهارت های میان فردی است
- One official dismissed the ceasefire as a mere propaganda exercise. یکی از مقامات آتش بس را به عنوان تمرین تبلیغاتی رد کرد
- Environmentalists attacked the company’s ad as a public -relations exercise. طرفداران محیط زیست به تبلیغ شرکت به عنوان عملی برای تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی حمله کردند
کلمات و عبارات مرتبط
- Act عمل
- act/do sth on your own responsibility کاری را با مسئولیت خود انجام دادن
- Activity فعالیت
- ADL فعالیت های زندگی روزمره
- Agency فعالیت
- Ant پسوند صفت ساز: نشان دهنده/ کننده
- Er پسوند اسم ساز کننده
- Execution اجرا/ عمل موثر
- Exploit عمل
4- The use of something: استعمال/ به کارگیری
- The exercise of restraint may well be difficult. اعمال قید و بند می تواند کار دشواری باشد
کلمات و عبارات مرتبط
- Adopt اتخاذ کردن
- Adoption اتخاذ
- Avail استفاده
- avail of sth استفاده کردن از چیزی
- Draw استفاده کردن
- go through sth استفاده بیش از حد از چیزی
- gobble sth up بیشتر از موجودی استفاده کردن
- make capital out of sth بهره بردن از چیزی
- max sth out به حداکثر رسیدن چیزی
- Spare اضافه داشتن برای استفاده
- Spend صرف زمان
- Spent خرج شده
- Tap استفاده کردن از چیزی
- Underuse بهره کم بردن
- Underused کم کاربرد
5- a ceremony that includes speeches and usually traditional music or activities: مراسم یا جشنی که شامل سخنرانی و برنامه و موسیقی سنتی است
- graduation exercises مراسم فارغ التحصیلی
کلمات و عبارات مرتبط
- Cavalcade رژه اسب سواران
- Ceremonial تشریفاتی
- Ceremonially به صورت تشریفاتی
- Commemorate جشن گرفتن/ مجلس یادبود
- Induction انتصاب رسمی یک جایگاه شغل
- Initiate پاگشا کردن
- Installation انتصاب
- Investiture تفویض/ اعطای مقام
Exercise به عنوان فعل
1-to do physical activities to make your body strong and healthy: انجام فعالیت های بدنی برای تقویت و سلامت بدن – ورزش کردن
- She exercises most evenings usually by running. او معمولا بیشتر عصر ها با دویدن ورزش می کند
- A work-out in the gym will exercise all the major muscle groups. تمرین در باشگاه، تمام گروه ماهیچه های بزرگ را ورزش می دهد
2- If you exercise an animal, you make it walk or run so that it stays strong and healthy: اگر یک حیوان را ورزش بدهید، باعث می شوید راه برود و بدود تا قوی و سالم بماند / تمرین دادن به حیوان
- Now he’s retired he spends most afternoons exercising his dogs. حالا که او بازنشسته شده است، بیشتر بعد از ظهرها را به تمرین دادن سگهایش سپری می کند
3- To use something: به کار بستن/ انجام دادن وظیفه
- I exercised my democratic right by not voting in the election. من با رای ندادن در انتخابات، وظیفه مردمی ام را انجام می دهم
- Always exercise caution when handling radioactive substances. همیشه هنگام دست زدن به مواد رادیو اکتیو احتیاط کنید
- We’ve decided to exercise the option to buy the house we now lease. ما تصمیم گرفته ایم از این امکان برای خرید خانه ای که فعلا اجاره می کنیم، استفاده کنیم
- We need to exercise some control on this situation before we find ourselves in serious trouble. ما باید قبل از این که خودمان را درگیر مشکلات جدی کنیم، کنترل اوضاع را در دست بگیریم
- The United Nations has exercised its authority to restore peace in the area. سازمان ملل متحد از نفوذش استفاده کرد تا صلح را در منطقه حفظ کند
اصطلاح با Exercise
- exercise sb’s mind ذهن کسی را مشغول کردن
نمونه جملات دیگر
- Although she had tried these exercises previously, she had found them to be too exhausting and had described them as ‘ an impossible tor ture’. اگر چه او قبلا این تمرینات را امتحان کرده بود، اما به نظرش خیلی طاقت فرسا بودند و او آن ها را “تپه پر سنگی رنج آور” توصیف کرده بود
- Examples are relaxation exercises, constructive self-talk and pausing to rest. مثلا می توان به تمرینات تمدد اعصاب ، گفتگوی درونی سازنده و مکث برای استراحت اشاره کرد
- Because the level was still low, parents themselves could quickly master the exercises their children had just performed. از آنجایی که سطح هنوز پایین بود، والدین خودشان می توانستند سریعا روی تمرین های فرزندانش ان که به تازگی انجام داده بودند، مسلط شوند
- Many actors make an enormous quantity of relaxation exercises. بسیاری از بازیگران کلی ورزش های آرامش بخش انجام می دهند
- Problems with the program and the design of the exercises were also solved. مشکلات برنامه و طراحی تمرینات هم حل شد
- However , extreme caution must be exercised when applying this scheme to other times and places. با این حال، هنگام اعمال این طرح در زمان ها و مکان های دیگر باید احتیاط کرد
دیدگاهتان را بنویسید