یکی از مهم ترین بخش ها برای کسی که زبان انگلیسی یاد می گیرد، این است که ورودی خوبی داشته باشد. البته همه این ورودی ها یکسان نیستند. دو نوع پایه برای ورودی زبان انگلیسی وجود دارد: رسمی یا formal و غیر رسمی یا informal.

انگلیسی رسمی برای متن ها و تکست ها و شرایط “جدی” به کار می رود – مثلا در اسناد رسمی، کتاب ها، گزارشات خبری، مقالات ، نامه های اداری یا سخنرانی های رسمی. زبان انگلیسی غیر رسمی برای مکالمه های روزانه و در نامه های شخصی استفاده می شود.

در این قسمت از سایت نمونه ای از زبان رسمی انگلیسی را به شما نشان می دهیم که معمولا در کتاب ها دیده می شوند:

  • As the price of five dollars was reasonable, I decided to make the purchase without further thought.

این جمله در حالت غیر رسمی کمی متفاوت خواهد بود. در این قسمت یک نمونه واقعی که از یک فرد آمریکایی شنیده شده را برای شما بیان می کنیم:

  • It was, like, five bucks, so I was like “okay”.

شما باید به خوبی زبان انگلیسی رسمی را بلد باشید، زیرا قرار است کتاب بخوانید، ارائه های تجاری داشته باشید یا یک نامه رسمی بنویسید . همچنین باید زبان انگلیسی غیر رسمی را هنگام گفتگو با فرد انگلیسی زبان در شرایط مختلف استفاده کنید.

تفاوت بین زبان رسمی و غیر رسمی در انگلیسی

زبان رسمی زبان غیر رسمی
  • استفاده شده در اداره ، ادبیات، آکادمی و …. محتوا.
  • استفاده روزانه، گفتگو های شخصی.
  • معمولا استفاده شده در نوشتار ویرایش شده و با دقت، زمانی که تکست چند بار بررسی شده است. انگلیسی رسمی همچنین در سخنرانی های از پیش آماده شده استفاده می شود ( مثلا خواندن اخبار یا تحویل متن یک سخنرانی رسمی ).
  • معمولا در سخنرانی فی البداهه و زمانی که فرد سخنران از قبل خودش را آماده نکرده (در زندگی واقعی و پشت تلفن). انگلیسی غیر رسمی همچنین در نوشتار سریع و بدون ویرایش هم استفاده می شود (مثلا در یک چت روم اینترنتی یا ایمیل های شخصی و سریع).
  • جملات طولانی تر و پیچیده تر، مثلا:

Toyota’s US sales bounced back in March as substantial discounts helped to win back customers who had been shaken by the firm’s mass safety recalls.

  • جملات ساده تر و کوتاه تر، مثلا:

Did you see Toyota’s sales figures? Looks like the discounts have actually worked.

  • استاندارد اصلاح کردن بالا تری دارد . بعضی از موارد درست در نظر گرفته می شوند ( یا حداقل قابل قبول ) در زبان غیر رسمی هستند اما در انگلیسی رسمی غلطمحسوب می گردند ، مثلا :
  • I’ve made less mistakes.

:رسمی) I’ve made fewer mistakes.)

  • She’s liking it.

رسمی): She likes it.)

  • I feel real tired.

(رسمی: I feel really tired.)

  • You did good.

(رسمی: You did well.)

انگلیسی رسمی انگلیسی غیر رسمی
  • از آن جایی که انگلیسی غیر رسمی “فی البداهه” است، بنابراین کمی شلخته به نظر می رسد. سخنرانان این زبان (گاهی اوقات نویسندگان) اغلب اقدامات زیر را به کار می گیرند:
  • استفاده از “اصطلاحات تاخیری” برای زمان بخشیدن: Well, I think they should have asked us first, you know
  • استفاده از “اصطلاحات اصلاحی” برای تصحیح خود: He’s not well. I mean, he’s not sick, but he’s very tired
  • استفاده از “اصطلاحات کیفیت بخشی” برای نشان دادن چیزی که دقیقا درست بیان نشده است: This whole blogging thing is getting kind of old.
  • زبان انگلیسی غیر رسمی حاوی “عبارات روزانه” کاربردی است، مثلا:
  • Here you are. There you go. (زمانی که چیزی را به دست شخصی می دهید)
  • Excuse me?, Come again? (درخواست از کسی برای تکرار کردن چیزی)
  • What do you mean? (درخواست برای توضیح)
  • So, you’re saying that…? (درخواست برای تایید)
  • Exactly!, I couldn’t agree with you more. (موافق بودن با کسی)
  • By the way…, Anyway… (عوض کردن موضوع)
  • See you. Take care. (خداحافظی کردن)
  • تعداد زیادی از کلمات و عبارات اساسا در زبان انگلیسی رسمی استفاده می شود. مثلا: nevertheless, to disclose, to constitute, to undertake, daunting, impervious, anew, truly, solace, to enchant, frantically, sizeable, to clutch, heyday, as it happens, upsurge, retrieval
  • تعداد زیادی از کلمات و عبارت استفاده شده اساسا در زبان انگلیسی غیر رسمی استفاده می شوند . مثلا: dude, freaking, uh-huh, nope (= no), to puke, trashy, grownup, awesome, to chill out, stuff, hard-up, to tick somebody off, to sell like crazy.
  • بسیاری از (نه همه) فعل های دو کلمه ای در این نوع زبان مورد استفاده قرار نمی گیرد.
  • فعل های چند کلمه ای به طور مکرر استفاده می شوند: مثلا در شرایط غیر رسمی، افراد معمولا از found out به جای discovered، از Came across به جای encountered و از got away به جای escaped استفاده می کنند.
  • کلمات و عبارت گاهی اوقات به صورت کوتاه و فشرده مانند Lemme go!, I’m doin’ fine?, Whassup?, Whatcha gonna do استفاده می شوند.

ویدیوی عبارات رسمی و غیر رسمی

 

دانلود ویدیو

۳۶ عبارت غیر رسمی بسیار رایج

۱-People in glass houses shouldn’t throw stones

معنی: برای موقعیت هایی که نباید از کسی برای اشتباهش انتقاد کنید زیرا خودتان هم همان اشتباه را مرتکب شده اید، بکار می رود. کسی که خودش آسیب پذیر است ، نباید به دیگران صدمه بزند.

: مثال She always criticized her friends for driving too fast, but she herself used to do it. At last, I told her, “People in glass house shouldn’t throw stones”.

۲-Can’t hold a candle to somebody / something

معنی:اگر شخصی نتواند برای دیگری کار درستی را انجام دهد ، پس از کسی برتری ندارد.

: مثال You can’t hold a candle to me when it comes to playing the piano.

۳-Rain cats and dogs

معنی: باران شدید.

: مثالIt is raining very hard. You will get all soaked the minute you step out.

۴-Cat got your tongue.

معنی: در مواقعی استفاده می شود که می خواهید از شخصی بپرسید که چرا صحبت نمی کند. موش زبانت را خورده.

: مثال Why did you come home so late last night? Answer me! Cat got your tongue.

۵-Out of the blue.

معنی: برای مواقعی که اتفاق خیلی ناگهانی رخ داده است. بدون پیش بینی، غیر منتظره.

: مثال Do you remember Jane? Well, she phoned me yesterday, completely out of the blue.

۶- As like as two peas in a pod

معنی: دقیقا مانند هم از لحاظ ظاهر، رفتار و … . مثل سیبی که از وسط نصف شده باشه.

مثال : The two sisters are as like as two peas in a pod.

۷- Bend over backward

معنی: سخت کوشی زیاد برای کمک کردن یا راضی نگه داشتن کسی. از هر اقدامی فروگزار نکردن.

:مثال For passing all the exams successfully, her parents bent over backward to help her.

۸- Under the table

معنی: پول زیر میزی برای انجام یک کار غیر قانونی و مخفیانه.

:مثال They paid him under the table so he wouldn’t have to pay taxes.

۹- Let the cat out of the bag

معنی: گفتن راز به کسی، مخصوصا بدون قصد و غرض. از دهن در رفتن.

: مثالI’m sorry. Jim knows about last week’s party. I’m afraid I let the cat out of the bag.

۱۰- Hit the nail on the head

معنی: برای گفتن چیزی که دقیقا درست است، استفاده می شود. وسط خال زدن .

:مثال A: I guess we need a lot of money to carry out the plan

۱۱- Go into a nosedive

معنی: یک افت و نزول شدید ناگهانی در قیمت، ارزش، یا وضعیت چیزی.

مثال : The economy went into a nosedive.

۱۲- Save somebody’s neck

معنی: کمک کردن به کسی برای فرار از یک شرایط سخت و خطرناک. نجات دادن.

مثال :Thanks for not letting the boss fire me. You save my neck in time.

۱۳- Leave somebody/something high and dry

معنی: high و dry باقی گذاشتن چیزی به معنای ترک کردن بدون کمک و برطرف کردن نیاز است. دست کسی را در پوست گردو گذاشتن.

مثال :She promises to help me with the dishes after the party, but she left me high and dry.

۱۴- A horse of a different colour

معنی: چیزی که کاملا از دیگری متفاوت است. یک موضوع کاملا متفاوت

مثال : I was talking about trees, not bushes. Bushes are a horse of different colour.

۱۵- Like a bull in a china shop

معنی: شبیه به یک گاو در یک مغازه چینی که همه چیز را به هم میریزد. به معنی بهم ریختن هر چیزی ، انداختن و شکستن و … . دست و پا چلفتی

:مثال Each time you enter the room, you knock something down. You’re really like a bull in a china shop.

۱۶- Be / get carried away

معنی: هیجان زده، عصبی ، خوشحال و … شدن که باعث می شود کنترل خود را هنگام صحبت کردن، انجام دادن کار ها از دست بدهید یا چیز هایی را فراموش کنید. زیاده روی کردن .

مثال : Calm down! Don’t get carried away. We have to sit down and talk sense.

۱۷- Speak of the devil

معنی: زمانی استفاده می شود که در مورد شخصی صحبت می کنید و آن شخص همان لحظه وارد اتاق می شود. اصطلاحا م یگویند که حلال زاده است.

:مثال Speak of the devil! We just mentioned your name before you stepped in.

۱۸- Get out of bed on the wrong side

معنی: احساس عصبانیت و کلافگی بدون دلیل، از دنده چپ بیدار شدن.

مثال :Why are you so grouchy today? Did you get out of bed on the wrong side?

۱۹- Keep your shirt on

معنی: برای زمان هایی استفاده می شود که می خواهید به فردی که عصبانی است، بگویید آرام باشد. صبور بودن .

مثال : Keep your shirt on! You’re next in line.

۲۰- Can’t make head or tail of something

معنی: ناتوانی برای فهمیدن کامل چیزی. سر در نیاوردن.

:مثالI can’t make head or tail of what you’re saying. Why don’t you speak more clearly?

۲۱- Be/feel like a fish out of water

معنی: احساس ناراحتی به دلیل این که حس می کنید به جایی یا شرایطی تعلق ندارید و در جا و شرایط درستی نیستید.

مثال :I felt like a fish out of water in my new school.

۲۲- Keep / put something on ice

معنی: پیش نبردن یک برنامه ریزی یا یک پیشنهاد برای یک مدت زمان خاص. به بعد موکول کردن.

مثال :I’m putting my plans for a new car on ice until I finish college.

۲۳- Pass the hat around

معنی: جمع کردن پول از یک گروه از افراد برای خرید یک هدیه برای کسی.

مثال :No matter how hard he tries, he won’t be able to pay his debts. I guess we’ll have to pass the hat around for him.

۲۴- Dog eat dog

معنی: زمانی که افراد با یکدیگر رقابت می کنند و هر کاری که می خواهند را انجام می دهند. بی رحمی .

مثال :It’s a dog eat dog world out there.

۲۵- Keep your ear to the ground

معنی: مطمئن شدن از این که می دانید در هر شرایطی چه اتفاقی می افتد. گوش به زنگ بودن.

مثال :I haven’t heard any more news, but I’ll keep my ear to the ground.

۲۶- Shake a leg

معنی: برای زمان هایی استفاده می شود که می خواهید به شخصی بگویید که عجله کند یا کاری را به سرعت انجام دهد. عجله کردن. دست جنباندن.

مثال :It’s getting late. Come on! Shake a leg.

۲۷- Drag your feet /heels

معنی: معطل کردن برای انجام دادن کاری، زیرا نمی خواهید آن را انجام دهید.

مثال :If you keep dragging your feet, you’ll miss the train.

۲۸- On its last legs

معنی: قدیمی یا در وضعیت بد و احتمالا دست کشیدن از کاری بزودی. نفس های آخر را کشیدن.

مثال :My car is its last legs. I have to get rid of it as soon as I can.

۲۹- Not have a leg to stand on

معنی: قرار گرفتن در شرایطی که نمی توانید حرفتان را ثابت کنید یا یک مدرک قانونی برای حرفتان بیاورید. نداشتن حتی یک دلیل خوب و منطقی برای ادعا.

مثال :If you didn’t sign a contract, you won’t have a leg to stand on.

۳۰- Cock and bull story

معنی: یک داستان سازی یا یک بهانه احمقانه و غیر واقعی اما واقعی جلوه دادن آن. آسمان و ریسمان بفتن و بهانه های عجیب و غریب آوردن.

مثال :Who the hell do you expect to believe your cock and bull story.

۳۱- Make a mountain out of a molehill

معنی: رفع جدی یک مشکل ، در حالی که خود مشکل آنقدر جدی نیست. چیزهای کم اهمیت را مهم شمردن.

مثال :She was only five minutes late! You’re making a mountain out of a molehill.

۳۲- Throw the book at somebody

معنی: مجازات کردن چندین باره یک شخص یا تغییر دادن جرم آن ها به دفعات.

مثال :If you get caught they’ll throw the book at you.

۳۳- Be up to your ears in work /problem /debt

معنی: کار ، مشکل و بدهی زیاد. تا خرخره در قرض و بدهی بودن.

مثال :I’m up to my ears in debt.

۳۴- The coast is clear

معنی: اگر ساحل مشخص باشد . یعنی باید بدون این که دیده شوید یا شما را دستگیر کنند، کاری را به انجام برسانید، یعنی کاری غیر قانونی را پنهانی انجام دادن.

مثال :Okay guys, you can come out of your hiding place now. The coast is clear.

۳۵- Snow job

معنی: عملی که باعث می شود افراد چیزی غیر واقعی را باور کنند. چابلوسی و فریب دادن.

مثال :That car dealer did a snow job on me by selling me a car that was a piece of junk.

۳۶- Pay lip service to somebody / something

معنی: بیان کردن حمایت یا موافقت با چیزی بدون داشتن مدرک. (صادق نبودن)

مثال :Don’t sit and pay lip service to human rights. Get busy.

منبع: چرب زبان