دوست به انگلیسی می شود Friend (فِرِند) اما حالت صمیمی آن به معنای رفیق می شود Buddy (بادی). در این مطلب از نکات گرامری Friend و روشهای دیگر استفاده و نکات جالب خواهیم گفت.

تعریف Friend به عنوان اسم – دوست به انگلیسی

1-a: one attached to another by affection or esteem   وابسته شدن به شخص دیگر از روی علاقه یا احترام

  • She’s my best friend.   او بهترین دوست من است

b: ACQUAINTANCE   آشنایی

2- a: one that is not hostile   کسی که دشمن نیست

  • Is he a friend or an enemy?   او دوست است یا دشمن

b: one that is of the same nation, party, or group   کسی که از یک طایفه، فرقه یا گروه است

  • showbiz friends   دوستانِ بخش سرگرمی

3: one that favors or promotes something (such as a charity)   کسی که کمکی می کند یا چیزی را ترویج می دهد (مثل کار خیر)/ مددکار

  • this trend has alarmed friends of the liberal arts   این رویه مددکاران؛ هنر های لیبرال را به وحشت انداخته است
  • The friends of the library will host a fund-raiser.   خیرین کتابخانه؛ میزبان گلریزان خواهند بود

4-a favored companion   یک همراه دوست داشتنی

5-a member of a Christian sect that stresses Inner Light, rejects sacraments and an ordained ministry, and opposes war.   عضوی از یک فرقه مسیحی که بر نور درونی تاکید دارند، مقدسات و کشیش گماشته را رد می کند و با جنگ مخالف است/ کوئیکر

اصطلاح های رایج که از friends در آنها استفاده می شود

  • Be friends with   دوست شدن با

Friend به عنوان اسم

حالت های مختلف این فعل:

  • Friended: گذشته ساده
  • Friending: حال استمراری
  • Friends : حال ساده سوم شخص

این فعل گذراست و نیازی به مفعول ندارد.

1-to act as the friend of :   دوستانه رفتار کردن / همراهی کردن

2-to include (someone) in a list of designated friends on a person’s social networking site.   گنجاندن کسی در لیست دوستان برگزیده در شبکه های اجتماعی یک شخص

کلمات هم خانواده Friend

  • Friendless   بی دوست
  • Friendlessness   بی کسی

مترادف ها

  • Alter ego   رفیقِ شفیق
  • Amigo   دوست (کلمه اسپانیایی)
  • Buddy   رفیق/ دوست صمیمی
  • Chum   هم اتاق/ هم خوابگاهی
  • Compadre   رفیق (کلمه مخصوص آمریکای لاتین)
  • Comrade   شریک/ یار
  • Confidant   محرم راز
  • Confidante   ندیمه/ زن راز دار
  • Crony   دوست صمیمی
  • Familiar   آشنا/ یار جانی
  • Intimate   محرم/ مانوس
  • Mate   دوست/ جفت (کلمه بریتیش)
  • Musketeer   تفنگدار
  • Pal   هم دست/ شریک

متضادها

  • Enemy   دشمن
  • Foe   حریف/ مخالف

تفاوت بین Friend و Acquaintance

این دو معمولا کمی با هم فرق دارند. Acquaintance معمولا به کسی اشاره می کند که آشنایی مختصری با او دارید. این واژه که در قرن 19 ساخته شد، قبلا برای کسی استفاده می شد که فرد با او رابطه نزدیک و صمیمی داشت؛ اما حالا به طور کلی برای کسانی که خیلی آشنا نیستند، کاربرد دارد. در صورتی که در Friend صمیمیت بیشتر است.

نمونه جمله با Friend (اسم)

  • She got a job, made friends and managed to write a novel that hit the best-seller lists and stayed there…   او کار پیدا کرد، دوست پیدا کرد و موفق شد رمانی بنویسد که در فهرست پرفروش ترین ها قرار بگیرد و در آن جا هم ماند
  • Over the last couple of years I have experienced moments of disbelief when I meet my friends in public. They look older than I think they should.   در طول چند سال گذشته، هنگام ملاقات با دوستانم در ملاء عام، لحظات ناباورانه ای را تجربه کردم. آن ها پیرتر از آنچه فکر می کنم؛ به نظر می رسند
  • Never had a friend like that before or since . Never laughed so hard in my life as I did with Manny.   نه قبل و نه بعد از آن؛ هیچ وقت چنین دوستی نداشتم. هرگز در زندگی ام آن قدری که با مانی خندیدم، نخندیده ام
  • I’d like you to meet my friend.   دوست دارم / مایلم که دوستم را ملاقات کنی
  • He’s no friend of mine.   او دوست من نیست
  • My friend is a wonderful person, albeit with a bad habit.   دوست من شخص فوق العاده ای است ، البته با یک عادتِ بد

word image 14