گریه به انگلیسی می شود Cry و وقتی می خواهیم بگوییم مثلا من دارم گریه می کنم می گوییم I am Crying. یا من گریه نمی کنم میشه I am not crying و چرا گریه می کنی میشه ?Why are you crying. ضمنا گریه و زاری که همون گریه شدید هست میشه wail یا moan هم میشه. بغض گریه میشه sob (ساب) و اشک میشه Tear و اشک ریختن میشه Weep و اندوه میشه sorrow (سارُ) ضمنا گریه کن میشه cry و البته روشهای دیگه و هم معنی ها، روش کاربرد و نکات گرامری و چند نکته پشم ریزون در انتهای مطلب رو پیشنهاد می کنیم مطالعه کنید.

این فعل به دو صورت گذرا و ناگذراست.

حالت گذرا

1-to utter loudly: shout   با صدای بلند به زبان آوردن/ فریاد زدن

  • He cried “Wait!” but it was too late.   او با گریه گفت: “صبر کن! ” اما خیلی دیر بود

2- beg/ beseech   التماس کردن/ لابه کردن

3 -to proclaim publicly/ advertise   علنا نشان دادن/ تبلیغ کردن

  • cry their wares   اجناس شان را تبلیغ کن

حالت ناگذرا

1-to call loudly/ shout   بلند داد زدن/ فریاد زدن

  • She cried out for help.   او برای کمک فریاد می زد

2- to shed tears often noisily/ weep/ sob   باصدا اشک ریختن/ گریه و زاری کردن / هق هق کردن

  • The child began to cry after she dropped her ice-cream cone.   بچه بعد از این که قیف بستنی اش افتاد، شروع به گریه و زاری کرد

3 -to utter a characteristic sound or call   صدای بلند و خاص یک حیوان

  • He heard the seagulls crying.   او صدای فریاد زدن (ضجه) مرغان دریایی را شنید

4- to require or suggest strongly a remedy or disposition.   شدیدا نیاز داشتن به چیزی

  • there are a hundred things which cry out for planning …   صد ها چیز هست که به برنامه ریزی نیاز دارند

اصطلاحات با Cry

1-cry havoc   خطرات آینده را پیشگویی کردن

2-cry over spilled milk   کار از کار گذشتن/ آب ریخته را نمی توان جمع کرد / افسوس گذشته را خوردن

  • You made a mistake, but there’s no use crying over spilled milk.   تو اشتباه کردی اما افسوس گذشته را خوردن سودی ندارد

3- cry wolf   مثل چوپان دروغگو دروغ گفتن

  • News organizations have been warned not to cry wolf.   به سازمان های خبری هشدار داده شده که خبر کذب پخش نکنند

مترادف ها

  • Bawl   گریه و زاری کردن
  • blub   مثل ابر بهار گریه کردن (این کلمه بریتیش است)
  • blubber   با صدا گریه کردن/ های های گریه کردن

Cry در جمله

  • The baby is crying. Is she okay?   بچه گریه می کند، حالش خوب است؛ چیزی شده؟
  • Some people cry more easily than others.    بعضی از افراد راحت تر از بقیه گریه می کنند
  • He cried silently while the song played.   او وقتی آهنگ پخش شد، بی صدا گریه کرد
  • She cried all the way home from school that day.   او آن روز، کل مسیر مدرسه تا خانه را گریه کرد
  • She couldn’t imagine why anyone would cry over a stupid movie.   او نمی توانست تصور کند که چرا همه برای یک فیلم مزخرف گریه می کنند
  • She was crying with relief.  او با آرامش گریه می کرد
  • They cried tears of joy.  آن ها اشک شوق می ریختند
  • “Help,” he cried, “Get a doctor! Quick!” او فریاد می زد: کمک ، سریع دکتر خبر کنید
  • I heard someone cry “Wait!” but the train pulled away anyway.   من شنیدم کسی فریاد زد: “صبر کن !” اما قطار دیگر راه افتاده بود
  • As both Gabby and Rachel cry their eyes out off-camera, Palmer shows up to check in on Clayton.   وقتی هم گبی و هم راشل پشت دوربین داد می زدند، پالمر وارد شد تا کلیتون را دوباره تحت نظر قرار دهد
  • As if on cue, Bahnsen, who has been twirling her hair anxiously, begins to cry.   سر بزنگاه، بهنسن که موهایش را با اضطراب به هم می تاباند، شروع به گریه کرد
  • While the jurors individually affirmed the verdict, Reffitt looked at them, down at his hands, and looked briefly at a family member, who was continuing to cry.   با این که اعضای هیئت منصفه جداگانه این حکم را تایید کردند، رفیت به آن ها نگاه کرد، به دستانش نگاه کرد و نگاه کوتاهی به یکی از اعضای خانواده که به گریه ادامه می داد ، کرد

Cry به عنوان اسم

1-an instance of crying:   حالت هایی از گریه

a: an inarticulate utterance of distress , rage, or pain   ابراز غیرلفظی غم، خشم یا درد

b-outcry/ clamor   فریاد، غریو/ جیغ و داد (منسوخ شده)

2-a: proclamation   جار/ ابلاغیه (منسوخ شده)

b-banns   اعلان ازدواج در کلیسا

3: entreaty/ appeal   التماس/ استدعا

  • a cry for help   عجز و لابه برای کمک

4: a loud shout   فریاد بلند

5: watchword/ slogan   شعار / خروش، نعره جنگی

6- a: common report   گزارش یا خبر عمومی

b: a general opinion   نظر و عقیده عمومی

7: the public voice raised in protest or approval   صدای عامه مردم که برای اعتراض یا اعلام موافقت بلند می شود

8: a fit of weeping   هجوم گریه و اشک

9: the characteristic sound or call of an animal   صدایی خاص از یک حیوان

10- a: a pack of hounds   یک گروه از سگ های شکاری

b- 1:pursuit —used in the phrase in full cry   به معنای تعقیب که معمولا با عبارت in full cry می آید

  • hounds in full cry   سگ های تازی که به دنبال شکار هستند

b- 2: a peak of activity or excitement —used in the phrase in full cry   نقطه اوج یک فعالیت یا هیجان که معمولا با in full cry می‌ آید

  • a campaign in full cry   کمپینی در نقطه اوج فعالیت

مترادف ها

  • Holler   فریاد
  • Hoot   فریاد/ غوغا
  • Howl   ضجه
  • Shout   جیغ و فغان
  • Whoop   فریاد / غریو
  • Yell   نعره/ فریاد
  • Yowl   ناله و شیون

word image 42

Cry در جمله

  • The baby’s cry woke me out of a deep sleep.   گریه بچه من را از خواب عمیق بیدار کرد
  • There was a cry of “Fire” and we all rushed for the exits.   آتش در اوجش بود و همه ما برای خروج عجله داشتیم
  • The children were playing a game and their happy cries echoed through the house.   بچه ها بازی می کردند و فریاد شادی شان در خانه می پیچید
  • The wild cry of a coyote   زوزه وحشیانه گرگ صحرایی ( کایوت )
  • There is a part of us that just wants to throw up our hands, and in the words of the Psalmist cry: How long?   بخشی از ما هست که فقط می خواهد مایوسمان کند و به نظر سراینده : تا کی طول می کشد
  • Kristen Stewart is scrolling through her phone, looking for a song that made her cry.   کریستین استوارت در گوشی اش به دنبال آهنگی که او را به گریه انداخته بود، می چرخد

اصطلاحاتی که در آن ها از Cry استفاده شده

  • a far cry from   بسیار متفاوت با
  • a shoulder to cry on   سنگ صبور
  • battle cry   نعره هنگام نبرد یا مسابقه / شعار/ رجزخوانی
  • counter-cry   گریه ای که در پاسخ به یک گریه دیگر انجام می شود
  • cry down   دست کم گرفتن
  • cry for   گریه کردن برای
  • cry for the moon   خیال خام داشتن
  • cry foul   شدیدا مخالفت کردن
  • cry off   زیر حرف خود زدن
  • cry out   اعتراض کردن

اولین کاربرد Cry

قرن 13ام و به معنای فریاد زدن: این کلمه در انگلیسی میانه از crien گرفته شده است و ریشه لاتین آن quiritare است.