در زبان انگلیسی به انجام دادن کاری یا عمل کردن به کاری act می گویند؛ مثلا وقتی جایی می شنوید یا می خوانید که نوشته “Act now!” یعنی همان الان از جایت بلند شو و دست به کار شو! Act هم اسم است و هم فعل. اگر بگوییم An act of kindness (اقدام یا عمل محبت آمیز) یا An act of violence (اقدام خشونت آمیز)، از شکل اسم کلمه Act استفاده کرده ایم. ولی اگر بگوییم: Act in a play (بازی کردن در یک نمایشنامه)، شکل فعل این واژه را به کار برده ایم. به کسانی که در فیلمها و نمایشنامه ها نقشی را بازی می کنند یا در اپرا و باله فعالیت دارند Actor (بازیگر) گفته می شود.
در این مطلب با کلمه Act و معانی مختلف آن آشنا می شویم.
تعریف Act به انگلیسی
1- (verb) behave in a certain manner; show a certain behavior; conduct or comport oneself. (فعل) رفتار کردن به شیوه ای خاص، نشان دادن یک رفتار خاص، رفتار یا شیوه عمل کسی
مثال:
- “You should act like an adult.” تو باید مثل یک بزرگسال رفتار کنی
- “The dog acts ferocious, but he is really afraid of people” این سگ وحشیانه رفتار می کند، اما واقعا از آدمها می ترسد
مترادف ها: behave (رفتار کردن)، do (عمل کردن)، act as (رفتار کردن مثل..)، play (بازی کردن)، pretend (تظاهر کردن)، dissemble (وانمود کردن)
2- (verb) perform an action, or work out or perform. (فعل) انجام یک عمل
مثال:
- “think before you act” قبل از عمل فکر کن
- The governor should act on the new energy bill” استاندار باید نسبت به انجام لایحه جدید انرژی اقدام کند
- “The nanny acted quickly by grabbing the toddler and covering him with a wet towel”. دایه با گرفتن کودک نوپا و پوشاندن او با حوله خیس به سرعت عمل کرد
مترادفها: move (حرکت کردن)
متضادها: forbear (چشم پوشی کردن)، refrain (خودداری کردن)، resist doing something (در مقابل انجام کاری مقاومت کردن)
3- (verb) be engaged in an activity, often for no particular purpose other than pleasure. (فعل) درگیر شدن در یک فعالیت که اغلب هدف خاصی به جز خوشگذرانی ندارد
4- (verb) have an effect or outcome; often the one desired or expected. (فعل) داشتن اثر یا نتیجه ای که اغلب مد نظر یا مورد انتظار است
مثال:
- “The breaks of my new car act quickly”. ترمزهای ماشین جدیدم خیلی سریع کار می کنند
مترادفها: work (کار کردن)، make for (حرکت کردن)، play (بازی کردن)
5- (verb) discharge one’s duties. (فعل) انجام دادن وظایف
مثال:
- “Inflation acts as a tax which hurts the poor in particular”. تورم به عنوان مالیاتی عمل می کند که به خصوص به قشر فقیر آسیب می زند
- “In what capacity are you acting?” در چه جایگاهی بازی می کنی؟
6- (verb) pretend to have certain qualities or state of mind. (فعل) تظاهر به داشتن ویژگیها یا وضعیت ذهنی خاص
مثال:
- “He acted the idiot.” او مثل یک احمق رفتار کرد
مترادفها: act as (رفتار کردن به عنوان)، play (بازی کردن)، behave (رفتار کردن)، do (انجام دادن) represent (نشان دادن، نمایش دادن)، play a role (نقش بازی کردن)
7- (verb) behave unnaturally or affectedly. (فعل) غیر طبیعی یا تحت تاثیر چیزی رفتار کردن
مثال:
- “She’s just acting.” اون فقط فیلم بازی میکنه
مترادفها: dissemble (پنهان کردن)، pretend (وانمود کردن)، behave (رفتار کردن)، do انجام دادن
8- (noun) “something that people do or cause to happen”. (اسم) کاری که آدمها انجام می دهند یا باعث میشوند اتفاق بیفتد
مترادفها: deed (عمل)، human action (عمل انسانی)، human activity (فعالیت انسانی)
9- (noun) a manifestation of insincerity. (اسم) جلوه ای از عدم صداقت
مثال:
- “He put on quite an act for her benefit.” او کاملا به نفع او نقش بازی می کرد (تظاهر می کرد)
10- (verb) play a role or part. (فعل) ایفای یک نقش یا یک بخش
مثال:
- “She wants to act Lady Macbeth, but she is too young for the role.” او می خواهد نقش لیدی مکبث را ایفا کند، ولی برای این نقش خیلی جوان است
مترادفها: play (بازی کردن)، represent (نمایش دادن)، act as (عمل کردن به عنوان)، role-play (ایفای نقش)
11- (verb) perform on a stage or theater. (فعل) اجرای نقش روی صحنه یا در تئاتر
مثال:
- “She acts in this play.” او در این نمایشنامه بازی می کند
- “He acted in Julius Caesar.” او در ژولیوس سزار بازی کرد
مترادفها: play (بازی کردن)، playact (در تئاتر بازی کردن)، role-play (نقش بازی کردن)، represent (به نمایش گذاشتن)
12- (verb) be suitable for theatrical performance. (فعل) مناسب برای اجرای تئاتر
مثال:
- “This scene acts well”. این صحنه خوب اجرا می شود
مترادفها: play (بازی کردن)، playact (ایفای نقش)، role-play (نقش آفرینی)
13- (noun) a subdivision of a play or opera or ballet. (اسم) زیرشاخه ای از نمایشنامه، اپرا و یا باله
14- (noun) a short theatrical performance that is part of a longer program. (اسم) اجرای کوتاه تئاتری که بخشی از یک اجرای طولانیتر است
مثال:
- “He did his act three times every evening. “ او هر شب سه بار نقشش را اجرا می کرد
مترادفها: bit (قطعه)، number (عدد)، routine (روال)، turn (نوبت)
15- (noun) a legal document codifying the result of deliberations of a committee or society or legislative body. سندی قانونی که نتیجه مذاکرات یک کمیته، جامعه یا نهاد قانونگذاری را تدوین می کند
مترادفها: enactment (تصویب)