Description 4 معنی اصلی دارد: توصیف، شرح، تعریف، توضیح. در این مطلب تعاریف مختلف، مثال و کاربرد آن در جمله و همه نکات کاربردی را به زبان ساده توضیح می دهیم.

  • نوع کلمه: noun [countable, uncountable] (اسم قابل شمارش، غیر قابل شمارش)
  • تلفظ: /dɪˈskrɪpʃən/

تعریف Description به انگلیسی

1- A piece of writing or speech that gives details about what someone or something is like.   نوشته یا سخنی که جزئیاتی را درباره اینکه یک شخص یا چیزی چگونه است ارائه می دهد

مثال:

  • an accurate description of the event  شرح دقیق رویداد
  • The booklet gives a brief description of each place.  این کتابچه درباره هر مکان توضیح مختصری می دهد
  • Berlin sounds fascinating from your description.  طبق توضیحات شما، برلین جذاب به نظر می رسد
  • job description   شرح وظایف شغلی

2- type or kind — used after of  می آید of نوع یا گونه، در این صورت بعد از کلمه

مثال:

  • We saw people of every description.   ما همه جور آدمی دیدیم
  • The museum features toys of all descriptions.   این موزه همه نوع اسباب بازی دارد
  • The store sells hats, gloves, and things of that description.  این فروشگاه کلاه، دستکش و چیزهایی از این قبیل می فروشد

کلمات مرتبط با Description

  • describable (adjective)  قابل توصیف، قابل توضیح (صفت)
  • indescribable (adjective)  غیرقابل توصیف (صفت)
  • nondescript (adjective)  وصف ناپذیر (صفت)
  • descriptive (adjective)  توصیفی، تشریحی (صفت)
  • describe (verb)  توصیف کردن، شرح دادن (فعل)

کالوکیشن های کلمه Description

در انگلیسی هم مثل زبان فارسی کلماتی وجود دارد که معمولا با هم می آیند. مثلا ما در فارسی می گوییم: زمین خوردم. به این نوع کلمات هم آیند یا کالوکیشن گفته می شود. حالا بیایید ببینیم کلمه Description چه کالوکیشنهایی دارد.

افعال (VERBS)

1- Give (somebody) a description به کسی توضیح دادن

مثال:

  • She was unable to give the police a description of her attacker.  او نتوانست به پلیس درباره کسی که به او حمله کرد بود توضیح بدهد

2- Provide a description formal ارائه توضیحات رسمی

مثال:

  • The diary provides a clear description of farming life in the 1850s.  این دفترچه خاطرات درباره زندگی کشاورزی در دهه 1850 توضیح واضحی ارائه می دهد

3- Issue a description (=formally give a description of someone to the public)  انتشار توضیحات (توزیع یا انتشار رسمی توضیحات از سمت کسی برای عموم مردم)

مثال:

  • Police have issued a description of the two men they are looking for.  پلیس درباره دو مردی که در تعقیبشان است توضیحاتی منتشر کرده

4- Fit/match a description (=be like the person in a police description)  طبق توضیحات بودن (شبیه بودن به کسی که پلیس توصیف کرده)

مثال:

  • The first man they arrested did not fit the description given by the victim.  اولین مردی که دستگیر کردند با توصیفی که قربانی ارائه کرده بود مطابقت نداشت

5- Somebody answering a description (=a person who looks like someone in a police description)  کسی که مطابق توصیفات است (شخصی که شبیه توصیف پلیس است)

مثال:

  • A young girl answering this description has been seen in Spain.  دختر جوانی مطابق با این توصیف در اسپانیا دیده شده است

صفات (adjectives)

1- Good خوب

  • Her descriptions of the natural world are very good.  توضیحات او درباره جهان طبیعی بسیار خوب هستند

2- Clear واضح

  • He gave us a clear description of the situation in the city.  او توضیح واضحی از وضعیت شهر به ما داد

3- Detailed با جزئیات، دقیق

  • Some of his descriptions of the island are very detailed.  بعضی از توضیحات او درباره این جزیره خیلی دقیق هستند

4- Accurate درست

  • I don’t think the hotel’s description of its facilities was very accurate.  بعید میدانم توضیح هتل درباره امکاناتش خیلی درست باشد

5- Vivid (=very clear and interesting) واضح (بسیار واضح و جالب)

  • The book contains some vivid descriptions of his childhood.  این کتاب شامل توضیحات واضح و جالبی درباره دوران کودکی او است

6- Perfect کامل

  • We have a perfect description of the man we are looking for.  ما توصیف کاملی از مردی که دنبالش هستیم داریم

7- A full description formal (=detailed) شرح کامل رسمی (با جزئیات، مفصل)

  • Please give a full description of your responsibilities in your present job.  لطفا شرح کاملی از مسئولیت هایتان در شغلی فعلیتان ارائه کنید

8-A long/lengthy description شرح طولانی یا مفصل

  • I didn’t want to hear a lengthy description of their holiday.  نمیخواستم شرح مفصلی از تعطیلات آنها بشنوم

9- A brief/short description شرح کوتاه و مختصر

  • There is only a brief description of the hotel on the Internet.  در اینترنت فقط توضیح مختصری درباره این هتل وجود دارد

10- A general description (=not detailed) توضیحات کلی (بدون جزئیات)

  • He started by giving us a general description of the manufacturing process.  او با ارائه توضیحاتی کلی درباره فرآیند تولید شروع کرد

11- A graphic description (=very clear and containing a lot of details, usually about something unpleasant) توضیح مجسم و دقیق (بسیار واضح و دقیق و با جزئیات زیاد که معمولا درباره چیزی ناخوشایند است)

  • The book has some graphic descriptions of life in the prison camp.  این کتاب شامل برخی توضیحات دقیق و با جزئیات درباره زندگی در زندان صحرایی است

مثالهای بیشتر

1- Tom gave the police a description of his car.  تام راجع به ماشینش به پلیس توضیح داد

2- She mesmerized a neighborhood gathering with a description of her transatlantic flight.  او با توصیف پروازش بر فراز اقیانوس اطلس، همه را در دور همی اهل محله مجذوب خودش کرد

3- Write a description of someone you know well.  شرحی از کسی که به خوبی میشناسید بنویسید

4- You can read a detailed description of the products on their Web site.  می توانید شرح مفصل محصولات را در وب سایتشان مطالعه کنید

5- However, this was not because the goods were unfit for use but rather because they included goods of a different description.  با این حال، این اتفاق به این دلیل نبود که این کالاها برای استفاده مناسب نبودند، بلکه بخاطر این بود که شامل کالاهایی با توصیف متفاوت بودند

6- Anyway, Peter also had me write down some descriptions of the other members of the management committee.  به هر حال پیتر همچنین وادارام کرد که درباره سایر اعضای کمیته مدیریت توضیحاتی بنویسم

7- The description, which I had read in a recent newspaper account, had struck me as infinitely ironic and strange.  توضیحی که اخیرا در یکی از روزنامه ها خوانده بودم بی نهایت کنایه آمیز و عجیب به نظرم می رسید