در این مطلب نکات جالبی در مورد اصطلاحات زندان در انگلیسی خواهید آموخت.

زندان در زبان انگلیسی می شود Prison (پریزِن) و زندانی می شود Prisoner اما استفاده از کلمه Jail (جِیل) به معنی زندان رایج تر است. فرار میشه Escape (اِسکِیپ) و بازداشتگاه که با زندان متفاوت هست میشه detention center (دیتِنشِن سِنتِر) و اسیر به انگلیسی میشه captured یا prisoner و فرار از زندان به انگلیسی میشه همون سریال معروف Prison Break و زندان بان رو میگن prison officer. ضمنا زندان زنان میشه women’s prison.

اصطلاحات زندان در انگلیسی – Jail‌ به عنوان اسم

1-A place where criminals are kept to punish them for their crimes, or where people accused of crimes are kept while waiting for their trials:   مکانی که مجرمان در آن جا نگهداری می شوند تا برای جرم شان مجازات شوند، یا جایی که فرد متهم در آن جا نگهداری می شود تا زمان محاکمه اش فرا برسد / بازداشتگاه/ زندان

  • the country’s overcrowded jails   زندان های شلوغ کشور
  • a 13-year jail sentence /term   حکم سیزده ساله زندان
  • The financier was released from jail last week.   این سرمایه گذار هفته گذشته از زندان آزاد شد
  • They spent ten years in jail for fraud.   آن ها ده سال را به جرم کلاهبرداری در زندان سپری کردند
  • They don’t throw anyone in jail for parking illegally, but they will tow your car and charge you a fine.   آن ها هیچ کس را برای پارک غیرقانونی به زندان نمی اندازند، اما ماشین تان را با جرثقیل می برند و جریمه می کنند
  • Arrangements were made to move the prisoners to another jail.   ترتیب کار ها برای انتقال زندانی ها به زندان دیگر داده شد
  • He faces three years in jail for selling narcotics.   او به جرم فروش مواد مخدر سه سال زندانی می شود
  • He’s stayed out of trouble since he was released from jail last year.   او از پارسال که از زندان آزاد شد، دور و بر خلاف را خط کشیده است
  • There has been a mass breakout from one of Germany’ s top security jails.   از یکی از زندان های امنیتی آلمان یک فرار بزرگ صورت گرفته است
  • He has been languishing in jail for the past 20 years.   او در طول تمام این 20 سال در زندان افسرده شده است

کلمات و عبارات مرتبط

  • approved school   زندانی مخصوص جوانان
  • Bastille   دژ
  • boot camp   پادگان آموزشی
  • Borstal   دارالتادیب
  • Brig   بازداشتگاه موقت
  • Clink   هلفدانی/ زندان
  • Dungeon   سیاه چال
  • Gaol   محبس
  • Gaoler   زندانبان
  • halfway house   مرکز بازپروری
  • Matron   زن نگهبان
  • Panopticon   زندانی با اتاقک هایی که به صورت مدور کنار هم هستند و یک نگهبانی در مرکز دارد
  • penal colony   تبعیدگاه
  • Penitentiary   ندامتگاه
  • Prison   زندان

Jail‌ به عنوان فعل

1-To put someone in a jail:   کسی را به زندان انداختن

  • He was jailed for three years.   او سه سال زندانی شده است
  • He was jailed for four months for drink-driving.   او به مدت 4 ماه به جرم مستی هنگام رانندگی زندانی شده است
  • Protestors were executed, jailed or otherwise persecuted.   معترضان اعدام یا زندانی شدند و یا تحت آزار و اذیت قرار گرفتند
  • He was jailed for 15 years for stabbing his wife to death.   او به مدت 15 سال به جرم چاقو زدن به همسرش که منجر به مرگش شده بود، زندانی شد
  • He was jailed for revealing secrets to the Russians.   او به جرم لو دادن اسرار به روس ها زندانی شد

کلمات و عبارات مرتبط

  • at His/ Her Majesty’s pleasure   به میل خود به زندان رفتن تا زمانی که رسما تصمیم گرفته شود که آزاد کردن فرد خطری ندارد
  • bang sb up   به زندان انداختن
  • Bar   بازداشت کردن
  • behind bars   پشت میله های زندان
  • Commit   مرتکب شدن
  • Immure   زندانی کردن
  • Immured   محبوس
  • Imprison   زندانی کردن
  • Imprisonment   زندانی بودن / حبس
  • Incarcerate   حبس کردن
  • Intern   توقیف کردن
  • Pen   در آغل زندانی کردن
  • put sb away   به زندان فرستادن
  • Remand   به بازداشتگاه برگرداندن
  • Restraint   بازداشت
  • Rot   فاسد شدن/ فاسد کردن
  • rot in jail, prison, etc.   در زندان یا بازداشتگاه پوسیدن

word image 60

چند جمله دیگر

  • The author is hot – the winner of a prestigious literary prize or a recently jailed dissident.   نویسنده چه به عنوان برنده یک جایزه معتبر ادبی یا کسی که به اخیرا به عنوان مرتد به زندان افتاده است، تحت تعقیب است
  • We have evidence which we accept that such offences are committed frequently inside the jails.   ما شواهدی داریم که مطمئنمان می کند چنین جرایمی به کرات در داخل زندان انجام شده است
  • He looks as if he were jailed for life.   به نظر می رسد او تا آخر عمر زندانی شده است
  • Pressured by the demonstration , the judge freed all the workers and jailed the factory administrator.   قاضی تحت فشار تظاهرات، تمام کارگران را آزاد و رئیس کارخانه را زندانی کرد
  • Thus, armed crowds threatened to storm the jails in order to release all of those imprisoned for having broken their precetti.   در نتیجه گروه مسلح تهدید کردند که به خاطر آزاد کردن تمام کسانی که به خاطر نقض قانون زندانی شدند، به زندان ها حمله می کنند
  • Such prisoners must continue to be confined in local jails , where they would inevitably become a substantial burden upon local authorities and ratepayers.   چنین زندانی هایی باید همچنان در زندان های محلی حبس باشند، چرا که آن ها مسلما تبدیل به دردسر جدی برای مقامات محلی و مالیات دهندگان می شوند